95-4: غیبت نامه...

ساخت وبلاگ
سلاملکم من از غیبت صغری خانم اینا برگشتم

هوووف از22اردیبهشت که رفتم تهران تا5 خرداد اونجا بودم :/

این چند وقتی که بدون خانوادم اونجا بودم واسم سخت گذشت هرچندکه

خواهرم وخاله هام و چندتا از فامیلای دیگم تهران زندگی میکنن و من غریب نبودم

وهرچند که خالم اینا (که بخاطر نزدیک تر بودن خونه اونا به بیمارستان فارابی اونجا موندم)

واسم از هیچی کم نذاشتن و کلی لطف و خوبی در حق من کردن

ولی خب به هرحال هم خستگی طول مسیر و فشردگی کلاسام اذیت میکرد وهم دلتنگی

های متقابل منو خانوادم(خب اینجوری نگاهم نکنید درسته اندازه لاک پشت سن دارم

ولی تاحالا دوهفته از خانوادم دور نبودم که.نهایت دوریم4روز بوده)

دیگه اخرین روز که ساعت1ونیم کلاسم تموم شد بدو بدو شیرجه رفتم سمت بی ارتی

وبعدم که رسیدم آزادی شیرجه رفتم سمت اتوبوس شهرک خاله اینا وخلاصه رفتم

خونه ناهار وجم وجور وخدافظی اینا بعدم پیش به سوی متروی صادقیه وترمینال جنوب

وساعت5حرکت به سمت شهر مش حسن اینا وساعت8 رسیدم منزل مبارکمون

کلید که انداختم اولین چیزی که توجه منو جلب صدای خنده بقیه بود بعدم که پریدم

تو ماچ و بوسه ها بود که نثارم شد وخلاصه جوری تحویلم گرفتن اهل خونه انگار

که مدال طلای المپیک گرفته بودم

و اما نتیجه اخلاقی این سفر این بود که:

هوووف تهران زندگی کردن بسیار سخته و تهران خر عسد و دوسش ندارم

والاع ادم کله صب راه بیفته بره دنبال کارش تا برگرده شب شده.هواشم

که ماشالا بیشتر جاهاش معطر به عطر فاضلاب و بی مسولیتی های شهرداریس

در کل باید بگم خدا صبر بده به اونایی که تهران زندگی میکنن

خو بسه دیگه کف کردم خیلی حرف زدم هوام گرمه پختم،یکی یه لیوان آب

بده

برچسب‌ها: یادداشت های گمشده

کلام آخر...
ما را در سایت کلام آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gomshodedarkavir بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 0:26